loading...
SUperFUn | سوپر فان
آخرین ارسال های انجمن
Mojtaba بازدید : 431 پنجشنبه 19 بهمن 1391 نظرات (0)
آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه.

موهات "فر" باشه، روش پیتزا بپزی.

خانواده مذهبی باشه، اسم دخترو بذاره سیندر الله. 
 
پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن. 

همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی.

سیاست کثیف رو ببری حمام تمیزشه.

روز تولد انگری بِرد قرمزه، رو والش بنویسی: 
Happy bird day

بوق زدن ممنوع باشه، ماشینتو بذاری رو ویبره.

حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کن ، اشکالهای آرایشیتو بگه، برات درسش کنه. لوازم آرایش بهت قرض بده، یادت بده چه جور آرایشی بهت میاد.

هر پشه ای وارد خونه ات بشه، در جا تبدیل بشه به یه تراول 50 تومنی.
 

تو گوگل سرچ می کردی "نیمه گم شده ی من "، عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی.

شامپو ضدِ شوره بخوری، دلشوره هات تموم بشه.



بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده، همه جایزه هاشو ازش پس بگیرن.



یکم از هوای اطراف وایرلستو بکنی توی کیسه، هر وقت اینترنت نداشتی یه سیم بندازی توش استفاده کنی. 
 

چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن، تکلیفشونو با ما روشن کنن.

 

Mojtaba بازدید : 463 پنجشنبه 19 بهمن 1391 نظرات (0)


رفتم تو ماهی فروشی به فروشنده می گم :آقا یهماهی قزل آلا بدین.میگه : واسه خوردن میخای؟میگم: پـَـ نه پـَـ اومدم واکسن هاری وکزازشو بزنم و برم

***************************

تواتوبان گشت نا محسوس یه ماشینو گرفته بود.راننده ماشینه به پلیسه میگه :می خایجریمم کنی؟ پلیسه میگه: پـَـ نه پـَـ بادو تا همکارام میخاستیم گل کوچیک بازی کنیمیه یار کم داشتیم گفتیم مزاحم شما بشیم

***************************

کمیتهانضباطی دانشگاه خواسته رفتم تو میگه شما دو ترم تعلیق خوردید اعصابم خورد سرموانداختم پایین دارم لبمو میخورم میگه ناراحت شدید؛ پـَـ نه پـَـ خوشحال شدم دارمفکر میکنم چجوری این لطف شما رو جبران کنم

 

 

Mojtaba بازدید : 514 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (7)

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک جنوب

آبادانیه میره تهرون سوار اتوبوس میشه ، به راننده بلیط میده. راننده میگه آقا این بلیط ماله آبادانه ! آبادانیه میگه : کوکا چیشتو خوب باز کن ! روش نوشته آبادان و حومه!..

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک خوزستانی

دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.

دومی میگه: همش همین؟ اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟ دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک خالی بندی

آبادانیه میره تو یه فروشگاه تابلو فروشی

میگه : وولک پوستر مو رو داری ؟
طرف میگه : نه
آبادانیه می گه : وی ی ی تو هم تموم کردی ؟!!!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک لاف زدن

تهرانی داشت برای یک آبادانی لاف میزد و میگفت : من یک سگ دارم وقتی میخواد بیاد تو خونه در میزنه!

آبادانیه گفت : ولک , مگه کلید نداره ؟
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک تهرانی و جوک اصفهانی

یه باربه یه آبادانی و اصفهانی و تهرانی می گن که کی ماهی بزرگ گرفته.

اصفهانی میگه من ماهی 18 متری گرفتم.
تهرانی میگه19متری.
آبادانی میگه10متری.
بهش میگن اینکه از همه کوچیکه.
میگه:ولک چشاش اینقدره......
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک جمله سازی

یک دفعه به یه آبادانی می گن با مخابرات جمله بساز آبادانی گفت مخا برات برقصم

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک آبودانی

یهکوسه یه آبادانی رو می خوره میره پیش باقی کوسه ها می گه مو نهنگم!

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک عینک ری بن

یه آبادانیه داشته تو دریا غرق می شده عینک آفتابیش رو در می یاره می ذاره رو دمپایی ابریش میگه: کـا ! تو خودتو نجات بده فکر من نباش

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک جنوبی

از آبادانی یه می پرسن: آبادان یعنی چی؟

آبادانی یه بعد از کلی فکر کردن می گه : یه چیزی توی مایه های دمت گرم
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

لطیفه آبادانی

آبادانیه می خواسته بره خواستگاری، دیرش شده بوده حواسش پرت می شه شلوارش رو پشت و رو می پوشه و با عجله می دوه تو خیابون، یهو یک ماشین میاد می زنه درازش میکنه وسط خیابون.

رانندهه میاد بالا سرش، می گه: طوریت که نشده؟
آبادانیه یک نگاه به سر تا پاش می کنه، چشمش می افته به شلوارش،
می گه: چی چیو طوری نشده، ولک زدی حسابی پی چوندی!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جک آبادانی

چهارتا آبادانی می خواستند از مرز خارج بشن, تصمیم می گیرند پوست گوسفند بپوشند و قاطی گوسفندها با گله حرکت کنند.

درست در لحظه ای که می خواستند از مرز خارج بشن, نیروهای انتظامی فریاد می زنند: آهای اون چهارتا آبادانی بیان بیرون از گله.
 آنها با تعجب خارج میشن و می‌پرسند شما از کجا فهمیدین که ما آبادانی هستیم؟ مامورا می‌گن: از اونجایی که گوسفندها عینک ری بن نمی‌زنند.
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک آبادانی

آبادانیه رو برق میگیره، میگه: ولک ولم کن تا ولت کنم!

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

Mojtaba بازدید : 495 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

افتخار فامیل

 

پسر عمه ام رَپِر شده است
اهل ژست و ادا و قِر شده است

صورتش را سیاه کرده خفن
خط ریشش رسیده تا گردن

ته صدایش گرفته و خشن است
عشق تیپ و قیافه فَشِن است

نه دلش می کشد به مایه ی شور
نه سه گاه و نه دشتی و ماهور

نه دهل می شناسد و گیتار
نه کمانچه نه دایره نه سه تار

نه تب عشق و جام مِی دارد
نه هوای دِلِی دِلِی دارد

نه که فهمیده معنی رپ چیست
رپ به معنای واقعی این نیست

هیچ چیز از هنر نمی داند
کارهای سخیف می خواند:

وضع و حالش اگرچه ناجور است
شده دلخوش به این که مشهور است

شده معروف بین نسل جوان
صاحب نام و شهرت و عنوان

عشق نسرین و نرگس و رعناست
پس از او انتقاد بی معناست

گرچه از هر لحاظ تعطیل است
مایه افتخار فامیل است!

Mojtaba بازدید : 409 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

کافه ی فاضله

 

آنچه داروی درد انسان است
کافه ای دنج در لواسان است

ساکت و بی صدا و خوش منظر
کافه ای باب طبع اهل هنر

کافه ای دور از این هیاهو ها
غرق در عطر یاس و شب بو ها

که در آن مثل باغ های بهشت
بشود شعر و قصه خواند و نوشت

کافه ای که  در آن ندارد راه
وِر وِرِ زنگ گوشی همراه

نه پیامک به کار می آید
نه صدای هوار می آید

کافه ای که در آن هیاهو نیست
وب و جی میل و سایت یاهو نیست

دور از آن همه شما-ایشان
کافه ای باب میل من که در آن،

جز صدای بنان نمی آید
بوی سیگار از آن نمی آید

گر چه یک خُرده لوس و رویایی است
کافه ای واقعا تماشایی است! 

Mojtaba بازدید : 449 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

آمد... علیرضا قزوه

 

با سر آمد عليرضا قزوه
شد سر آمد عليرضا قزوه

همه بايد به يك طرف بروند
تا شود رد عليرضا قزوه

شعرهايش در ابتدا بودند
يك مجلد عليرضا قزوه

چاپ آثار او پس از چندی
شد مجدد عليرضا قزوه

نيست جايی و نيست ارگانی
كه نباشد عليرضا قزوه

شك ندارم كه بيش تر از صد
شغل دارد عليرضا قزوه

بيت رهبر عليرضا قزوه
توی مرقد عليرضا قزوه

هر كجا می روی پی كاری
می رسد عد! عليرضا قزوه

كنگره نيست كنگره ، وقتی
كه ندارد عليرضا قزوه

هيچكس مصرعی نخواهد خواند
تا نيايد عليرضا قزوه

نمره ی ديگران اگر شد بيست
شد ولی صد عليرضا قزوه

به يقين رشد كرده از هر حيث
خاصه از قد عليرضا قزوه

شكر ايزد كه زن گرفت و نماند
يك مجرد عليرضا قزوه

بوق تك تك تمام شاعر ها
بوق ممتد عليرضا قزوه

يك نفر گفت:مخلصيم آقا
گفت:باشد،عليرضا قزوه

وای بر حال تو اگر با تو
بشود بد عليرضا قزوه !

من كه می ترسم از عواقب آن
به محمد،عليرضا قزوه!

قزوه يک شاعر است اما ، كاش...!
هيس! آمد عليرضا قزوه

Mojtaba بازدید : 442 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

قافیه های تنگ

 

طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید:
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن

معاونی که مشاور شده است می داند
چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت: ژاژ خاییدن

حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:
شنیده ایم که درد آور است زاییدن ...

بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن
جماعت شعرا را مدام پاییدن

خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن
زبان گشودن و دُر ریختن ... "مشاییدن"

صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو:
که آزموده خطا بود آزماییدن

تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!

Mojtaba بازدید : 418 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

کارمند دون پایه

مثل یوسف اسیر چاه شدم
گوشه ی سازمان تباه شدم

راحت و دلنشین و محبوب است
چقَدَر پنج شنبه ها خوب است

وقت دیدار مادر و پدر  است
روز تفریح و گردش و سفر است

غیر بعضی مشاغل حساس
همه حتی مهندس و غواص(!)

دکتر و تاجر و وکیل و وزیر
کارمند و حسابدار و مدیر

آخر هفته ها که بی کارند
لحظات مُفرّحی دارند !

منتها فرق می کند عملاً
نوع تفریح هر کسی ،مثلاً

غالبا تاجری که معتبر است
هفته ای هفت روز در سفر است

وآن که دارای باغ تجریش  است
گر که پاریس و رُم نشد ،کیش است


وآن مهندس که خوشگل و شیک است
پاتوقش کافه های آنتیک است

آن مدیر عملگرا ،بی شک
آخر هفته می رود شمشک

وآن یکی حال می کند ناجور
با اسیران خاک واهل قبور

دیگری غرق در خماری ها
نجسی ها و زهر ماری ها

این یکی می رود نژند و عبوس
با زن و بچه جاده ی چالوس

آن یکی نیز با زن و زنبیل
می رود خانه ی فک و فامیل

ما بقی هم شرابشون آبه
آخر عشق و حال شون خوابه

اسم شون :کارمند دون پایه! 
عده ای بی خیال سرمایه

مثل یوسف اسیر چاه شدم
گوشه ی سازمان تباه شدم!

Mojtaba بازدید : 585 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

سیه چرده ی شیرین

 

مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!
پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد
همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد
تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار
روی آرای همان مردم آنجا آمد
چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد
گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد
یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟
کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد
آنچنان ذوقزده ای آمده ای، پنداری
که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد
رفع تبعیض نژادی خبری شیرین بود
که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد
لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد
این سیاهیست که با پول سفیدان جهان
پی افزایش سرمایه به سودا آمد
«آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»
فرصتش ده که ببینی پی یغما آمد
همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید
این یکی از پی نو کردن لولا آمد
چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد
به طرفدار محمد مگرش رحم آید
اینکه با همرهی امت موسی آمد
.

.

نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!

Mojtaba بازدید : 486 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (1)

ناخدای توفان

 

ای لبت مثل خنده ات نمکین
جان شیرین من، حسام الدین

هر مقامی فوائدی دارد
مشورت هم قواعدی دارد

خاصه چون گاه گاه و دیر به دیر
مشورت خواهد از تو شخص مدیر

یعنی آن وقتها که سفت و قشنگ
سر شخص رئیس، خورده به سنگ

در سئوالات چندمجهولی
مانده در گل، چهارچنگولی

(مشکلی گر از این قبیل نداشت
مشورت خواستن دلیل نداشت)

سرزنش کردنش کرامت نیست
وقت سرکوفت یا ملامت نیست

گر کنی در مصیبتش تشریک
می شوی بیشتر به او نزدیک

ابتدا صحبت از اداره بکن
محض یادآوری، اشاره بکن

که شما ناخدای توفانید
اوستاد مهار بحرانید

فتنه ها دیده اید از این بدتر
چه کسی از شما سرآمدتر؟

بگذارش چنین به مکر و دغل
چند تا هندوانه زیر بغل

هرچه خواهی به هم بدوز و ببر
باورش می شود، تو غصه نخور

بعد از آن هم به او بگو: «فعلاً
فرصتی مرحمت کنید که من

روی موضوع، خوب فکر کنم
آنچه دیدم صلاح، ذکر کنم»

Mojtaba بازدید : 794 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

 

نقش ایوان

 

«ما که اطفال این دبستانیم»

از کتاب و قلم گریزانیم

غالباً تخس و لوس و بی ادبیم

موی ژولیده و پریشانیم

اول ترم فکر شیطنتیم

آخر ترم درس می خوانیم 

موقع امتحان پایان ترم

بس که درمانده و پشیمانیم،

خیره بر برگه بغل دستی

لاجرم مثل فکس می مانیم! 

بی هدف می رویم دانشگاه

ارزش علم را نمی دانیم

بعد طی مدارج عالی

لنگ شغلی شریف می مانیم

عوض حرفه ای درآمد زا

در مسنجر تمام شب ON ایم! 

سالها لنگ مدرکی هستیم

تا که اقوام را بچزانیم 

خانه از پای بست ویران است

بس که در بند نقش ایوانیم

Mojtaba بازدید : 437 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

واسوخت

 


تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم

نه او، هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم

همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم

خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم

و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم

همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟

چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم

کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم

برایم آبرو نگذاشتی، بی آبرو! شرمی
کنون نقل محافلهاست آماری که من دارم

نه پولم می دهد، نه احترامم پاس می دارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم

تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم

Mojtaba بازدید : 518 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)
بــــــــــــــــــــوقــــــــــــــــــــ...
 
 
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری
 
در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و "خنده بازار"ی
 
 
جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده
 
جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده
 
 
اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم
 
و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم
 
 
آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب
 
بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب
 
 
همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائی
 
بزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی
 
 
مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد
 
مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و "هویدا" شد
 
 
دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن
 
بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن
 
 
 
طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من
 
من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن
 
 
یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار
 
بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار
 
 
شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات جدید
 
مرد باید که حرف حق بزند / هرکه "عاش سعید مات سعید"
 

تعداد صفحات : 12

درباره ما
Profile Pic
پیام مدیر سایت : به سایت ما خوش آمدید ! من و تمــام نویســندگان آرزومندیم لحظات خوبی در سایت ما سپری کنید ! در سمت راست همین متن مـراحل فعالیت در ســایت ما نشـــان داده شده اســت . با اســــتفاده از این تصـــاویر می توانید به راحتی در سایت ما فعالیت کنید ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 178
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 288
  • آی پی امروز : 64
  • آی پی دیروز : 72
  • بازدید امروز : 92
  • باردید دیروز : 416
  • گوگل امروز : 12
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 1,885
  • بازدید ماه : 1,238
  • بازدید سال : 37,683
  • بازدید کلی : 498,179