اشعار طنز و خنده دار استفاده بی رویه از تلفن همراه
در مذمت استفاده بی رویه و غیر منظقی از تلفن همراه و شبکه های اجتماعی آنلاین.
عمر خود را پای بازی باختیم/ زندگی های مجازی ساختیم
گرچه از گوشی شدیدا خسته ایم/ ما به نت آلاتمان وابسته ایم
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
کسب درآمد تضمینی-مسابقه آنلاین | 0 | 186 | quizshoir |
چت روم سایت | 2 | 2040 | quizshoir |
آموزش رابطه جنسی براى تازه عروس ها | 1 | 1405 | quizshoir |
زناشویی پیش نیازهای یک رابطه دو نفره | 0 | 562 | ARTADIS |
تایپیک مخصوص کلش اف کلنز ×× هک شده ×× | 0 | 522 | ARTADIS |
عکس ادرس بار سیات شما (پیام خصوصی ندین.اینجا بفرمایید) | 1 | 2143 | mohammadsaeed |
لوگو کاملا رایگان ( تحویل سه روزه) | 7 | 3092 | ARTADIS |
اشعار طنز و خنده دار استفاده بی رویه از تلفن همراه
در مذمت استفاده بی رویه و غیر منظقی از تلفن همراه و شبکه های اجتماعی آنلاین.
عمر خود را پای بازی باختیم/ زندگی های مجازی ساختیم
گرچه از گوشی شدیدا خسته ایم/ ما به نت آلاتمان وابسته ایم
تا می توانم....
به لبخند ها وشیطنت های دخترانه ام.....
ادامه میدم . . .!
هنوز...
هیچکس لیاقت خانوم شدنم را ندارد!
-- -- -- -- -- -- -- -- ❤ -- -- -- -- -- -- -- --
من یه دخترم...
با احساسات دخترانه ....
سختم نکنید!
مهربانم...
سنگم نکنید!
ساده ام...
پیچیده ام نکنید!
عشق و اندیشه در جانم است...
مسخره ام نکنید!
-- -- -- -- -- -- -- -- ❤ -- -- -- -- -- -- -- --
دیوانه وار هم که عاشقش باشم
پای غرور دخترانه ام که بیاید وسط
تنها یک کلمه میگویم:
"مهم نیست"
-- -- -- -- -- -- -- -- ❤ -- -- -- -- -- -- -- --
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.
4 تا داستان خیلی جالب که از یه سایتی برداشتمشون
30000 بازدید و 123 تا نظر داشت.ببینم دوستای من چیکار میکنن.
. از الاغ درس بگيريم کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روز اتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد. براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نکشد. مردم با سطل روي سر الاغ هر بار خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاک هاي روي بدنش را مي تکاند و زير پايش مي ريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد روي خاک ها بايستد. روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.
نکته: مشکلات، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم: اول اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند. دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود.
2. قدرت انديشه پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد : "پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.. من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد . من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي. دوستدار تو پدر". طولی نکشيد که پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد : "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام". ساعت 4 صبح فردا 12 مأمور اف.بي.آی و افسران پليس محلي در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند؟ پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که مي توانستم از زندان برايت انجام بدهم".
نکته: در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي خواهيم يافت و يا راهي خواهيم ساخت.
تاريخچه تقلب از جايي شروع مي شود كه " حسن كچل " براي نخستين بار به مكتب رفت . از بد ماجرا ، همان روز امتحان ماهيانه كودكان مكتب بود ؛ ليك حسن كچل از روي تنبلي چشمان چپش را بر روي ورقه ي همزاد انداخت تا نكته اي بس ارزشمند از ورقه ي فوق الذكر دشت كند .
فقط مردو مردونه دو تا خواهش دارم ازت!!پایین
1- نظرتو بدونم در ان مورد!!!
2- بعد از خوندن از خنده نترکی و مثل عکس زیر نشی!!
(البته من بعد از خوندم این جوری شدم)
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند.
روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!
دو دیوونه
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.
و اما خبر بد
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
.....................
حالا من کى مى تونم برم خونهمون ؟
یه دوست پسر هم نداریم با وضع فجیع برم بیرون همه بگن تو چرا این شکلی شدی بگم اونی که باید بپسنده پسندیده
یه دوست پسر هم نداریم قاصدک ببینیم بپریم روش بگیم وای ازش خبر آورده
یه دوست پسر هم نداریم شارژ ایرانسل بده بهمون بگه خطت رو شارژ کن زود به خودم زنگ بزن
یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا میشی
سلام!
الان که دارم این مطلب رو می خونم درست 10 دقیقه هست دارم میخندم و دارم دل درد میگیرم.
واقعا به نظر من این پست از همه بهتره شاید در اینده بهتر ترش بیاد!!نمیدونم هنوز
ادامه ی مطلب رو ببینید و خواهشا نظر یادتون نره !!!نامرد بازی در نیارین!!!
سیستم عامل همسر در مایکروسافت!!!!
تعداد صفحات : 3