loading...
SUperFUn | سوپر فان
آخرین ارسال های انجمن
Mojtaba بازدید : 520 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (7)

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک جنوب

آبادانیه میره تهرون سوار اتوبوس میشه ، به راننده بلیط میده. راننده میگه آقا این بلیط ماله آبادانه ! آبادانیه میگه : کوکا چیشتو خوب باز کن ! روش نوشته آبادان و حومه!..

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک خوزستانی

دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.

دومی میگه: همش همین؟ اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟ دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک خالی بندی

آبادانیه میره تو یه فروشگاه تابلو فروشی

میگه : وولک پوستر مو رو داری ؟
طرف میگه : نه
آبادانیه می گه : وی ی ی تو هم تموم کردی ؟!!!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک لاف زدن

تهرانی داشت برای یک آبادانی لاف میزد و میگفت : من یک سگ دارم وقتی میخواد بیاد تو خونه در میزنه!

آبادانیه گفت : ولک , مگه کلید نداره ؟
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک تهرانی و جوک اصفهانی

یه باربه یه آبادانی و اصفهانی و تهرانی می گن که کی ماهی بزرگ گرفته.

اصفهانی میگه من ماهی 18 متری گرفتم.
تهرانی میگه19متری.
آبادانی میگه10متری.
بهش میگن اینکه از همه کوچیکه.
میگه:ولک چشاش اینقدره......
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک جمله سازی

یک دفعه به یه آبادانی می گن با مخابرات جمله بساز آبادانی گفت مخا برات برقصم

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک آبودانی

یهکوسه یه آبادانی رو می خوره میره پیش باقی کوسه ها می گه مو نهنگم!

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک عینک ری بن

یه آبادانیه داشته تو دریا غرق می شده عینک آفتابیش رو در می یاره می ذاره رو دمپایی ابریش میگه: کـا ! تو خودتو نجات بده فکر من نباش

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک جنوبی

از آبادانی یه می پرسن: آبادان یعنی چی؟

آبادانی یه بعد از کلی فکر کردن می گه : یه چیزی توی مایه های دمت گرم
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

لطیفه آبادانی

آبادانیه می خواسته بره خواستگاری، دیرش شده بوده حواسش پرت می شه شلوارش رو پشت و رو می پوشه و با عجله می دوه تو خیابون، یهو یک ماشین میاد می زنه درازش میکنه وسط خیابون.

رانندهه میاد بالا سرش، می گه: طوریت که نشده؟
آبادانیه یک نگاه به سر تا پاش می کنه، چشمش می افته به شلوارش،
می گه: چی چیو طوری نشده، ولک زدی حسابی پی چوندی!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جک آبادانی

چهارتا آبادانی می خواستند از مرز خارج بشن, تصمیم می گیرند پوست گوسفند بپوشند و قاطی گوسفندها با گله حرکت کنند.

درست در لحظه ای که می خواستند از مرز خارج بشن, نیروهای انتظامی فریاد می زنند: آهای اون چهارتا آبادانی بیان بیرون از گله.
 آنها با تعجب خارج میشن و می‌پرسند شما از کجا فهمیدین که ما آبادانی هستیم؟ مامورا می‌گن: از اونجایی که گوسفندها عینک ری بن نمی‌زنند.
●●●●●●●●●●●●●●●●●●

جوک آبادانی

آبادانیه رو برق میگیره، میگه: ولک ولم کن تا ولت کنم!

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
پیام مدیر سایت : به سایت ما خوش آمدید ! من و تمــام نویســندگان آرزومندیم لحظات خوبی در سایت ما سپری کنید ! در سمت راست همین متن مـراحل فعالیت در ســایت ما نشـــان داده شده اســت . با اســــتفاده از این تصـــاویر می توانید به راحتی در سایت ما فعالیت کنید ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 178
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 288
  • آی پی امروز : 105
  • آی پی دیروز : 89
  • بازدید امروز : 375
  • باردید دیروز : 250
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 1,893
  • بازدید ماه : 5,530
  • بازدید سال : 41,975
  • بازدید کلی : 502,471