loading...
SUperFUn | سوپر فان
آخرین ارسال های انجمن
Mojtaba بازدید : 571 پنجشنبه 28 دی 1391 نظرات (0)

دیروز تو تاکسی بودم ۳نفر دیگه هم پسر راننده هم یه پسر بود زنگ زدم به دوست قدیمیم کلی حرف زدیم گفت راستی شمارمو از کجا اوردی؟ گفتم خودت دادی گفت نه بابا منم از خنگیش حرصم گرفت گفتم آهان یادم اومد دیروز جام گرم بود تخم کردم شمارتو همه تو ماشین ساکت شدن بعد چند ثانیه زدن زیر خنده آبروم رفت.

ادامه ی مطلب رو ببینید

Mojtaba بازدید : 544 پنجشنبه 28 دی 1391 نظرات (0)

طلاق: مرحله ای مابین ازدواج و مرگ .

کار: وقفه ای مشمئز کننده بین خواب و خواب .

فردا: یک تکنولوژی ساده برای رهایی از کارهای امروز.

مرگ: درمان دردها به طور ناگهانی و با کمترین مخارج .

مغز: ارگانی از بدن که ما فکر می کنیم که فکر می کند.

روماتیسم: عشقولانه ترین بیماری کشف شده تاکنون .

تجربه: نامی که آدم ها روی اشتباهات خود می گذارند .

پارادوکس: نسخه دو پزشک برای یک بیمار، نشانگر آن است .

دانشگاه: یک دوره چهارساله که … چیز بیشتری یادم نمی آید .

کشمش: انگوری که خود را ساعت ها زیر آفتاب برنزه کرده است .

راز: عبارتی که روزی قرار است به کسی بگویید و پشیمان شوید .

لباسشویی: یکی از لوازم خانگی که مخصوص خوردن جوراب است .

خلاق: آدمی که حداقل بیست دلیل برای انتخاب روش ابلهانه خود دارد.

بزرگسال: فردی که از سن رشد طولی گذشته و مشغول رشد عرضی است.

لوازم آرایشی: ابزاری که زن زیبا را زشت و زن زشت را زشت تر نشان می دهد.

عشق: یکی از خفن ترین بیماری های بشر که تنها راه از بین رفتنش، ازدواج است.

مالیات: می گویند باید با لبخند پرداخت کرد، اما من امتحان کردم، نقد می خواستند.

منوآل (هلپ): قسمتی از رایانه که به شما در یافتن سوال های بیشتر کمک می کند .

بیماری خوشخیم: یک بیماری که قرار نیست به این زودی ها از دستش خلاص بشوید .

بکاپ: کاری که همیشه وقتی یادتان می افتد انجام دهید که اطلاعاتتان به فنا رفته است.

گیاهخواری: طریقه ای از زندگی که قدیما، شکارچیان دست و پا چلفتی اختراع کرده بودند.

ازدواج: وقتی که دو نفر تبدیل به یک نفر می شوند، اما مشکل اینجاست که دقیقا کدام یک؟

رزومه: جمع آوری هرگونه اطلاعات غلط درباره خود به منظور دستیابی به یک شغل پردرآمدتر

پیری: وقتی آره یعنی نه، شاید یعنی حتما، جالبه یعنی خاطره و نوه آویزان از یخچال می شود.

هالک شگفت انگیز: بر و بچه های بدنساز، پس از پایان تمرین، چنین تصوری از هیکل خود دارند.

صداقت: حالتی که شما پس از نوشیدن هفده دلستر لیمویی پشت سر هم دچارش می شوید.

جالبه: کلمه ای که در چت های محترمانه، به منظور پایان مکالمه طرف مقابل استفاده می شود.

و غیره: علامتی که این مفهوم را می رساند؛ شما بیش از چیزی که واقعا می فهمید، می فهمید.

کمک های خارجی: انتقال پول از مردم فقیر در کشورهای ثروتمند به افراد ثروتمند در کشورهای فقیر.

پزشک: آدمی که با قرص هایش درد را از شما گرفته و با صورت حسابش، مرگ را به شما هدیه می دهد.

خانه داری: مجموعه کارهایی که درون خانه صورت می گیرد، شامل خوابیدن تا لنگ ظهر و تماشای تلویزیون

سیاست: هنر تقسیم کیک تولد، به گونه ای که هر کس احساس کند بزرگ ترین قطعه را صاحب شده است.

دبستان: روزهای خوش نوجوانی، مشق شب، فحش بابا، فلک معلم، شلنگ ناظم، خوشی در مراسم ختم.

فهرست خرید: لیستی که تهیه اش ساعت ها طول می کشد اما در فروشگاه به یاد می آورید که جا گذاشته اید.

آنتیک: وسیله ای که اجداد شما خریده اند و پدر و مادر شما خود را از شر آنها خلاص کرده اند و حالا شما دوباره برای خرید آن، پول گزافی پیاده می شوید.

Mojtaba بازدید : 552 پنجشنبه 28 دی 1391 نظرات (0)

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.


 


Mojtaba بازدید : 504 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (1)

جوک های سری

 

 

 

غضنفر میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما اینجا رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین
===========================
یه مرده ، زنشو تو یه فیلم بد می بینه آخر فیلم میگه خدا شکر که فیلم بود
==========================

Mojtaba بازدید : 512 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)

بچه های الآن سختی میکشن ؟

ما دهنمون صاف شد انقدر دفتر خط کشی کردیم . یارو دفتر میخره از قبل توش مشقاشم نوشته شده حتی ! :|

.

.

نقشه هایی که من تو دبیرستان در فرار کردن ازمدرسه داشتم

مایکل اَسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت

من حَیَف شدم! :|

.

.

نمی دونم چه حکمتیه

اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!

.

.

شت چراغ قرمز یه گدایی اومده کنار ماشین !
میگم برو اونور پول ندارم !

Mojtaba بازدید : 601 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)

 

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازی

سر امتحان برگه تقلبم رو درآوردم دارم مینویسم مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟؟ میگم پـَــــــــ نَ پَــــــ! دعای ابوحمزه ثمالی دارم میخونم!


دارم یه تصادف وحشتناک تعریف می کنم رسیدم به قسمت تیکه تیکه شدن راننده.شنونده با هیجان خاصی پرسید: "یعنی مـُرد؟" پَ نه پَ با چسب دوقلو چسبوندنش الان هم تو تیم هاکی روی یخ مقام آورده

طرف ميپرسه چند سالته؟ ميگم 30 ميگه يعني متواد 60اي؟
پـَـَــــ نَ پـَـَــــ متولد 30 ام شباشو حساب نكردم

Mojtaba بازدید : 497 شنبه 09 دی 1391 نظرات (1)

. از الاغ درس بگيريم کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روز اتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد. براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نکشد. مردم با سطل روي سر الاغ هر بار خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاک هاي روي بدنش را مي تکاند و زير پايش مي ريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد روي خاک ها بايستد. روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.

نکته: مشکلات، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم: اول اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند. دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود. 

 

2. قدرت انديشه پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد : "پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.. من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد . من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي. دوستدار تو پدر". طولی نکشيد که پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد : "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام". ساعت 4 صبح فردا 12 مأمور اف.بي.آی و افسران پليس محلي در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند؟ پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که مي توانستم از زندان برايت انجام بدهم".

نکته: در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي‌ خواهيم يافت و يا راهي‌ خواهيم ساخت.

 

Mojtaba بازدید : 484 شنبه 09 دی 1391 نظرات (0)

جوایز قرض الحسنه بسیجیان : 99 تسبیح به 100 نفر 100 عدد جانماز به 99 نفر 200 متر چپیه به 400 نفر هز نفر 5 متر هر 5 میلیمتر ریش در هر روز یک امتیاز آخرین مهلت تا پایان هفته ی بسیج جایزه ویژه : یک قبر در قطعه ی شهدا

 

توي دهِ هَشَل‌هفت/ شهرام گذاشت و در رفت // شهرام نگو، بلا بگو/ جيب‌هاش پر از طلا بگو// موي کوتاه ، روي سياه / وضع روبه‌ راه / واه‌ و واه‌ و واه!‏ // نه نيروي فضائيه / نه قوه قضائيه // هيچکس باهاش رفيق نبود‏ / تنها رو گنج قارون / نشسته بود تو بارون // فلاني مي‌گفت: شهرام خوب گل‌ پري/ حيف توئه زندون بري

 


تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
پیام مدیر سایت : به سایت ما خوش آمدید ! من و تمــام نویســندگان آرزومندیم لحظات خوبی در سایت ما سپری کنید ! در سمت راست همین متن مـراحل فعالیت در ســایت ما نشـــان داده شده اســت . با اســــتفاده از این تصـــاویر می توانید به راحتی در سایت ما فعالیت کنید ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 178
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 288
  • آی پی امروز : 109
  • آی پی دیروز : 89
  • بازدید امروز : 403
  • باردید دیروز : 250
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 1,921
  • بازدید ماه : 5,558
  • بازدید سال : 42,003
  • بازدید کلی : 502,499